مدیریت تغییر

راهنمای تبدیل شدن به سازمان اختاپوسی

راهنمای تبدیل شدن به سازمان اختاپوسی

در حالی‌که شرکت‌ها میلیاردها دلار برای برنامه‌های تحول هزینه می‌کنند، تنها شمار اندکی از آن‌ها به نتایج ماندگار دست می‌یابند. علت اصلی، نگاه مکانیکی و از بالا به پایین به تغییر است؛ نگاهی که سازمان را همچون ماشینی سخت‌گیر، قابل‌پیش‌بینی و فاقد انعطاف می‌بیند. «یانا ورنر» و «فیل لبرون»، استراتژیست‌های ارشد در شرکت Amazon Web Services، در کتاب جدید خود با عنوان سازمان اختاپوسی (انتشارات هاروارد بیزینس ریویو، ۲۰۲۵)، پارادایمی کاملاً متفاوت را تحت این عنوان معرفی می‌کنند: سازمان اختاپوسی (Octopus Organization).

این الگو، با الهام از یکی از هوشمندترین و سازگارترین موجودات طبیعت، بر توزیع تصمیم‌گیری، درک تغییرات در لحظه و سازگاری مستمر تأکید دارد. برخلاف «سازمان‌های ماشینی» که دنیای کسب‌وکار را پیچیده اما قابل‌کنترل می‌دانند، سازمان‌های اختاپوسی ماهیت واقعاً پیچیده، غیرخطی، نامطمئن و پویای محیط امروز را می‌پذیرند و در آن شکوفا می‌شوند. کلید موفقیت در این مدل، تغییر الگوهای ضدکارکردی (Antipatterns) است؛ یعنی عادات ریشه‌داری که شفافیت، حس مالکیت و کنجکاوی را در سازمان تضعیف می‌کنند. گذار به این نوع سازمان، برخلاف مدل‌های سنتی، از مسیر فازبندی‌شده و خطی رخ نمی‌دهد؛ بلکه به‌صورت طبیعی و تدریجی شکل می‌گیرد، زمانی که تیم‌های محلی به حل مسائل واقعی می‌پردازند و تجربیات مؤثر خود را به اشتراک می‌گذارند.

دستاورد این رویکرد، سازمانی است با چابکی بالاتر، مشارکت عمیق‌تر کارکنان، نوآوری پایدارتر و در نهایت، مزیت رقابتی ماندگار.

فهرست مطالب

پایان دوران سازمان‌های ماشینی؛ آغاز تفکر اختاپوسی

استعاره‌ی حاکم بر سازمان‌های کسب‌وکار، از دیرباز «ماشین» بوده است. همانند ماشین‌ها، اغلب شرکت‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که نتایجی کارآمد، قابل‌پیش‌بینی و یکنواخت ایجاد کنند، ریسک را به حداقل برسانند و تغییرپذیری را حذف نمایند. این مدل، که بر پایه‌ی استانداردسازی، تخصص‌گرایی و کنترل بنا شده است، طی دهه‌ها به شرکت‌ها کمک کرد تا محصولات خود را با بیشترین بهره‌وری و کمترین خطا تولید و عرضه کنند — و در برخی موارد، هنوز هم چنین می‌کند.

اما جهان امروز دگرگون شده است. یافته‌های حاصل از تعامل و همکاری با صدها مدیرعامل و مدیر ارشد نشان می‌دهد که سازمان‌های امروزی بیش از آنکه شبیه ماشین باشند، به شخصیت «مرد حلبی» در داستان جادوگر شهر اُز شباهت دارند؛ شخصیتی خشک، کند و ناتوان از واکنش سریع. او توانایی دریافت دستور داشت، اما فاقد ابتکار عمل بود. متأسفانه، بسیاری از سازمان‌های امروزی در همان وضعیتی هستند که دوروتی او را یافت: زنگ‌زده و بی‌حرکت، در انتظار قطره‌ای روغن از بیرون تا دوباره به حرکت درآیند.

این شرکت‌ها، که آن‌ها را «سازمان‌های حلبی» (Tin Man Orgs) می‌نامیم، برای دوران تولید انبوه، تبعیت از فرایندها و برنامه‌ریزی سلسله‌مراتبی از بالا به پایین بهینه‌سازی شده بودند. اما اکنون در جهانی پیچیده فعالیت می‌کنند که موفقیت در آن وابسته به سازگاری، یادگیری مستمر و ایجاد روابط اصیل و مبتنی بر اعتماد با مشتریان، کارکنان و محیط پیرامون است.

کار در عصر حاضر دیگر صرفاً تراکنشی نیست، بلکه ماهیتی رابطه‌محور پیدا کرده است. مشتریان گزینه‌های بیشتری دارند — و کارکنان نیز همین‌طور. مردم دیگر نمی‌خواهند صرفاً «مدیریت شوند»؛ آنان می‌خواهند الهام بگیرند. نمی‌خواهند تنها «شنونده دستور» باشند؛ می‌خواهند صدایشان شنیده شود.

آنچه در همکاری با مدیران شرکت‌های حلبی ما را شگفت‌زده می‌کند، این است که بسیاری از آن‌ها به‌خوبی می‌دانند نحوه‌ی کنونی عملکردشان، مانع پیشرفت‌شان است. از همین‌رو، آن‌ها به دنبال راه فرار از این وضعیت رفته‌اند — از طریق ابتکارات بزرگ تحول سازمانی که هدفشان مدرن‌سازی عملیات، به‌کارگیری فناوری‌های دیجیتال و افزایش چابکی است. اما با وجود میلیاردها دلاری که شرکت‌ها در دو دهه‌ی گذشته صرف این برنامه‌ها کرده‌اند، نتیجه ناامیدکننده بوده است: تنها ۱۲ درصد از تحولات سازمانی توانسته‌اند عملکردی پایدار و ماندگار ایجاد کنند، حتی پس از گذشت سه سال.

در این مقاله، ما از پارادایمی کاملاً متفاوت سخن می‌گوییم: سازمان اختاپوسی (Octopus Organization)؛ الگویی الهام‌گرفته از یکی از سازگارترین، کنجکاوترین و هوشمندترین موجودات دریا.

اختاپوس، موجودی است که بازوهایش می‌توانند به‌صورت مستقل فکر و عمل کنند، اما در هماهنگی کامل با کل بدن فعالیت دارند. این موجود، الگویی برای ساختن سازمان‌هایی است که در دل پیچیدگی‌ها شکوفا می‌شوند و تغییر مداوم را در آغوش می‌گیرند. سازمان‌های اختاپوسی، هوش جمعی کارکنان خود را فعال می‌کنند، تلاش‌های گوناگون را به‌صورت طبیعی و هماهنگ در هم می‌آمیزند، و با درک سیگنال‌های ظریف محیطی، به سرعت یاد می‌گیرند، مسیر خود را اصلاح می‌کنند و با عدم‌قطعیت‌ها پیش می‌روند.

سازمان اختاپوسی چیست؟

سازمان اختاپوسی الگویی نوین از سازمان‌های یادگیرنده و سازگار است که با الهام از ویژگی‌های زیستی و رفتاری اختاپوس، بر تمرکززدایی از تصمیم‌گیری، توزیع هوشمندی، و واکنش سریع به تغییرات محیطی استوار است. در این نوع سازمان، هر بخش یا «بازو» به‌صورت نیمه‌مستقل عمل می‌کند، اما در هماهنگی کامل با سایر اجزا و در راستای مأموریت کلان سازمان حرکت می‌نماید. ساختار این سازمان‌ها نه سلسله‌مراتبی و سنگین، بلکه شبکه‌ای، خودسازمان‌ده و پویا است؛ به گونه‌ای که قدرت تصمیم‌سازی و نوآوری در سراسر بدنه‌ی سازمان پخش می‌شود، نه متمرکز در رأس هرم مدیریتی.

در سازمان اختاپوسی، فرض بنیادین این است که محیط پیرامون، پیچیده، غیرخطی و دائماً در حال تغییر است؛ بنابراین بقا و رشد سازمان، در گرو توانایی آن در حس‌کردن تغییرات، یادگیری مداوم، و انطباق سریع است. چنین سازمانی با بهره‌گیری از داده، شهود انسانی و همکاری میان‌واحدی، به‌جای اتکا به کنترل و برنامه‌ریزی سفت‌وسخت، از اعتماد، شفافیت، و تعامل مستمر برای خلق ارزش بهره می‌گیرد. نتیجه، سازمانی است که همچون اختاپوس، هوش توزیع‌شده دارد، چابک است، و می‌تواند در اقیانوس متلاطم دنیای امروز به‌جای بقا، رشد کند.

سازمان اختاپوسی چیست؟

چه چیزی سازمان‌های اختاپوسی را متمایز می‌کند؟

نیاز به «سازمان اختاپوسی» از یک ناهماهنگی بنیادین سرچشمه می‌گیرد: اغلب شرکت‌ها برای جهانی «پیچیده اما قابل‌پیش‌بینی» ساخته شده‌اند، در حالی که دنیای امروز به‌طور برگشت‌ناپذیری پیچیده و متغیر است. درک تفاوت میان این دو وضعیت، برای فهم این‌که چرا مدل‌های سنتی سازمانی در حال فروپاشی‌اند و چرا سازمان اختاپوسی مسیر واقع‌بینانه‌تری پیش‌ِ رو می‌گذارد، اهمیت حیاتی دارد.

براساس نظریه سیستمی، جهان پیچیده (Complicated) جهانی است از «نقشه‌ها و دستورالعمل‌ها». همانند یک موتور جت که هزاران قطعه دارد و برای مونتاژ آن به تخصص بالا نیاز است، اما فرایندهای آن قابل‌فهم، تکرارپذیر و دارای نتیجه‌ای قابل‌پیش‌بینی‌اند. اگر قطعه‌ای خراب شود، با یافتن علت ریشه‌ای می‌توان آن را اصلاح کرد.

این همان دنیایی است که «سازمان حلبی» (Tin Man Org) برای آن طراحی شده است: محیطی که در آن استراتژی شرکت را می‌توان از طریق تحلیل، تخصص‌گرایی و کنترل بهینه کرد — بدون ابهام و عدم‌قطعیت ذاتی.

اما جهان پیچیده (Complex) بیشتر شبیه اقیانوس است، خانه‌ی اختاپوس؛ جایی که یک تغییر جزئی در جریان آب می‌تواند کیلومترها آن‌سوتر اثرات غیرقابل‌پیش‌بینی ایجاد کند. این دگرگونی‌ها و بی‌ثباتی‌ها مسیر حرکت را دشوار می‌سازند؛ در چنین محیطی، تنها راه پیشرفت درک جریان، پاسخ سریع و یادگیری مداوم از تغییرات است. این همان دنیایی است که سازمان اختاپوسی برای آن طراحی شده — جایی که موفقیت نه از کنترل سختگیرانه، بلکه از هوش توزیع‌شده، یادگیری مستمر و سازگاری پیوسته حاصل می‌شود.

برای درک تفاوت در محیط کاری، کافی است به جلسات استراتژی در بیشتر شرکت‌ها نگاه کنیم. طراحی اتاق جلسه — با صفحه‌نمایشی بزرگ برای ارائه اسلایدها و اغلب بدون هیچ تخته‌سفیدی — به‌خوبی نشان می‌دهد که این فضا برای مصرف اطلاعات است، نه برای خلق ایده. سخنرانان بر اساس دستورجلسه‌ی از پیش تعیین‌شده، اسلایدهای دقیق خود را ارائه می‌کنند و در زمان مشخص پایان می‌دهند. پرسش‌ها معمولاً به انتهای جلسه موکول می‌شوند و اغلب جنبه‌ی تشریفاتی دارند. جریان اطلاعات کنترل‌شده و ساختاریافته است.

در مقابل، در سازمان اختاپوسی جلسات اگرچه اهداف مشخصی دارند، اما الزاماً دستورجلسه‌ی ثابتی ندارند. رهبران افراد را تشویق می‌کنند تا به‌سرعت ایده‌پردازی کنند و پرسش‌های چالش‌برانگیز بپرسند. معمولاً گروهی متنوع شامل کارکنان صف و مدیران ارشد، تازه‌واردان و افراد باتجربه، گرد یک تخته‌سفید جمع می‌شوند. شرکت‌کنندگان بر ایده‌های هم می‌افزایند، فرضیات را به چالش می‌کشند و از دل گفت‌وگو، مسیرهای تازه و ارتباطات غیرمنتظره پدید می‌آید.

این تفاوت را در مراکز تماس (Call Centers) نیز می‌توان دید. در مراکز تماسِ سازمان‌های حلبی، نمایندگان طبق فهرست پاسخ‌های از پیش‌نوشته‌شده و درخت تصمیمی که توسط الگوریتم تعیین شده، عمل می‌کنند. نقش آن‌ها صرفاً اجرای فرآیند است و موفقیتشان با معیارهایی مانند تعداد تماس‌های پاسخ‌داده‌شده سنجیده می‌شود.

در مقابل، در مرکز تماس سازمان اختاپوسی، نمایندگان مالک مسئله‌ی مشتری هستند. آن‌ها با دقت گوش می‌دهند، همدلی نشان می‌دهند و راه‌حل‌هایی متناسب با شرایط هر مشتری ارائه می‌کنند؛ حتی بودجه‌ی اختیاری کوچکی دارند تا تجربه‌ی مشتری را بهبود دهند. در چنین محیطی، حل مسئله انسانی و ارتباط واقعی شکل می‌گیرد. این حس مالکیت باعث می‌شود کارکنان تنها به حل مشکل فعلی بسنده نکنند، بلکه به دنبال ریشه‌ی اصلی آن بروند. در نتیجه، نمایندگان اختاپوسی به نوآورانی در خدمت مشتری تبدیل می‌شوند؛ مشکلات تکراری را حذف می‌کنند، فرایندها را خودکار می‌سازند و ابزارهای هوشمند برای رفع مسائل مشابه در آینده ایجاد می‌نمایند — یعنی در واقع، خودِ سازمان را بهبود می‌دهند.

تفاوت دیگر در نگاه به نوآوری است. در سازمان‌های حلبی، نوآوری به یک واحد مجزا واگذار می‌شود — آزمایشگاه‌هایی که هم از نظر فیزیکی و هم فرهنگی از بدنه‌ی اصلی جدا هستند. تیم‌ها در انزوا ایده‌سازی می‌کنند و سپس دستاوردهایشان را — همراه با مشکلات حل‌نشده‌ی اجرایی — به واحدهای کسب‌وکار تحویل می‌دهند.

در مقابل، سازمان‌های اختاپوسی درک می‌کنند که نوآوری یک توانمندی توزیع‌شده است؛ فعالیتی روزمره و مداوم برای پاسخ بهتر به نیاز مشتری. آن‌ها سازوکارهایی ایجاد می‌کنند تا نوآوری در همه‌جا جریان داشته باشد؛ تیم‌های کوچک و خودگردان مسئولیت کامل مشکلات مشتری را بر عهده دارند و از ابتدا تا انتهای فرایند راه‌حل را می‌سازند. بدین‌ترتیب، افرادی که نزدیک‌ترین ارتباط را با مشتری دارند، خود کسانی‌اند که آزمایش می‌کنند، می‌آموزند و آینده را می‌سازند.

در نهایت، تمام رفتارهای سازمان اختاپوسی — از نحوه‌ی برگزاری جلسات تا شیوه‌ی پاسخ به مشتری — حول یک پرسش اساسی و غیرقابل‌چشم‌پوشی می‌چرخد:

«آیا این کار ارزش بیشتری برای مشتری خلق می‌کند؟»

پرسیدن مداوم این سؤال، زنجیره‌ای از واکنش‌ها را ایجاد می‌کند: تمرکز وسواس‌گونه بر مشتری، باعث افزایش مشارکت کارکنان می‌شود؛ زیرا آنان به‌روشنی ارتباط میان کار خود و اثرگذاری آن بر مشتری را می‌بینند. این درک، موتور محرک نوآوری، چابکی و تاب‌آوری سازمان است.

نتایج این رویکرد هم فرهنگی و عمیق است و هم قابل‌اندازه‌گیری: پژوهش‌ها نشان می‌دهد شرکت‌هایی که مشتری‌محور هستند، بیش از سه برابر سایر رقبا احتمال دارد در رشد درآمد پیشتاز باشند و حدود ۲۳ درصد سودآوری بالاتر از سازمان‌های حلبی به‌دست آورند.

جدول مقایسه‌ای: تفاوت «سازمان حلبی» و «سازمان اختاپوسی»
جدول مقایسه‌ای: تفاوت «سازمان حلبی» و «سازمان اختاپوسی»

ذهنیت خود را در مسیر درست قرار دهید

وقتی مفهوم سازمان اختاپوسی را برای مدیران توضیح می‌دهیم، معمولاً نخستین پرسش آن‌ها این است: «چارچوبش چیست؟ برنامه‌ی اجرایی‌اش کدام است؟ گام‌به‌گام چگونه باید آن را پیاده کرد؟»

اما این‌ها در واقع پرسش‌های یک سازمان حلبی هستند. هیچ سازمانی به‌صورت خطی، تمیز و مرحله‌به‌مرحله به یک سازمان اختاپوسی تبدیل نمی‌شود. تغییر پایدار زمانی رخ می‌دهد که نگاه و رفتار افراد نسبت به جهان تغییر کند. درست مانند ساختن یک ازدواج یا خانواده‌ی مستحکم، این مسیر نه بر اساس نقشه‌ای دقیق، بلکه از طریق فرآیندی تدریجی، طبیعی و گاه نامنظم شکل می‌گیرد. تحقق این تحول، پیش از هر چیز، مستلزم تغییر ذهنیت است؛ تغییری که بر سه اصل بنیادین استوار است:

۱. تغییر را با کارکنان انجام دهید، نه بر روی آن‌ها

به جای اعمال تغییر از بالا، باید به هوش جمعی، تجربه و انگیزه‌ی افرادی که نزدیک‌ترین تماس را با مسائل کلیدی سازمان دارند تکیه کنید. اگر کارکنان شما در حال شناسایی موانع، پیشنهاد راه‌حل‌ها و آزمایش ایده‌های خود نیستند، هنوز در مسیر تبدیل شدن به یک سازمان اختاپوسی قرار نگرفته‌اید.

در سازمان اختاپوسی، تغییر مشارکتی است؛ کارکنان بخشی از مسئله و هم‌زمان بخشی از راه‌حل‌اند.

۲. یادگیری و اثرگذاری را در هم بیامیزید

آزمایش و یادگیری نباید فعالیت‌هایی جداگانه از کار روزمره باشند؛ بلکه باید در بطن فعالیت‌های روزانه سازمان تنیده شوند. هدف صرفاً «تغییر کردن» نیست، بلکه بهبود از طریق کشف آنچه واقعاً کارآمد است می‌باشد. ممکن است هر آزمایش به نتیجه‌ی مطلوب منتهی نشود، اما باید همواره منجر به یادگیری شود. تغییری که با ارزش‌آفرینی و یادگیری عمیق همراه نباشد، بی‌فایده است.

برای نمونه، اگر تصمیم بگیرید جلسات را کوتاه‌تر کنید، باید بپرسید: «آیا اکنون تصمیمات بهتری گرفته می‌شود؟ آیا گفت‌وگوها سازنده‌تر شده‌اند؟» اگر پاسخ منفی است، شما صرفاً جلسات کوتاه‌تری دارید، نه سازمانی مؤثرتر.

۳. کمتر انجام دهید تا بیشتر به‌دست آورید

در برابر وسوسه‌ی افزودن برنامه‌ها، فرآیندها یا کمیته‌های جدید برای حل هر مشکل مقاومت کنید. در عوض، بیندیشید چه چیزهایی را می‌توان حذف کرد: یک فرآیند زائد، یک نقش مانع، یک وابستگی غیرضروری یا یک عادت ناکارآمد.

تغییر را از مقیاس کوچک آغاز کنید — در سطح تیم یا واحد کسب‌وکار — و با هر پیشرفت ملموس، حس موفقیت و مشارکت را در میان افراد تقویت کنید.

به‌عنوان نمونه، در یکی از سازمان‌هایی که با آن کار کردیم، برای شش ماه ارائه‌ی پاورپوینت در جلسات استراتژی ممنوع شد. حذف ابزاری که اغلب معنا را پنهان می‌کرد، مدیران را واداشت تا با وضوح و تمرکز بیشتری سخن بگویند.

تغییرات کوچک اما مستمر، فرصت‌های بیشتری برای اثرگذاری ایجاد می‌کنند و هرچه کارکنان احساس پیشرفت مداوم داشته باشند، احتمال تداوم مشارکت و انگیزه در آنان بیشتر خواهد بود. این نوع دگرگونی‌ها یک‌باره اتفاق نمی‌افتند. در بسیاری از سازمان‌های بزرگ، ممکن است بخش‌هایی ویژگی‌های اختاپوسی داشته باشند، در حالی که بخش‌های دیگر هنوز حلبی‌مانده‌اند.

اما نکته‌ی کلیدی این است که در هر گوشه‌ای از سازمان می‌توان نقطه‌ای برای بهبود یافت. تشخیص این نقاط آغاز مسیر تحول است — مسیری که با تغییر ذهنیت آغاز می‌شود و به شکل‌گیری یک سازمان اختاپوسی پویا، یادگیرنده و انسان‌محور منتهی خواهد شد.

شناسایی و تغییر الگوهای ضدکارکردی

مسیر تبدیل شدن به یک سازمان سازگار و اختاپوسی با یک گام ساده آغاز می‌شود: شناخت آنچه مانع حرکت شماست.

در تجربه‌ی ما از هدایت تحولات سازمانی بزرگ — از همکاری مستقیم با مدیران ارشد گرفته تا تیم‌های صف، از اجرای ابتکارات کلان تا بازطراحی نظام‌های کاری — دیده‌ایم که اکثر شرکت‌ها نه به‌دلیل مشکلات منحصربه‌فرد، بلکه به‌دلیل تکرار اشتباهات مشابه و قابل‌پیش‌بینی متوقف می‌مانند.

ما این اشتباهات تکرارشونده را «الگوهای ضدکارکردی» (Antipatterns) می‌نامیم؛ واکنش‌های شرطی و فرمول‌گونه‌ای به چالش‌های پیچیده که با وجود نیت خیر و ظاهر منطقی، در عمل اوضاع را بدتر می‌کنند. اگرچه انواع متعددی از این الگوها وجود دارد، اما زیان‌بارترین آن‌ها معمولاً در سه دسته‌ی اصلی جای می‌گیرند:

الگوهای ضدکارکردی در سازمان‌های اختاپوسی

۱. رفتارهایی که شفافیت را از بین می‌برند

رهبران اغلب میزان درک مشترک کارکنان از هدف و مسیر سازمان را بیش از اندازه برآورد می‌کنند. در بسیاری از شرکت‌ها، بیانیه‌های مأموریت مبهم و کلی‌اند و از بالا ابلاغ می‌شوند؛ در حالی‌که استراتژی‌ها و اهداف بیش از حد انتزاعی هستند، مانند:

«افزایش ۵۰ درصدی EBITDA تا سال ۲۰۲X».

اطلاعات در سیلوهای سازمانی انباشته می‌شود و در هر سطح مدیریتی که عبور می‌کند، از وضوح و دقت آن کاسته می‌شود. نتیجه‌ی نهایی، فقدان زمینه و شفافیت در تصمیم‌گیری و حل مسئله است — یعنی افراد نمی‌دانند دقیقاً باید چه چیزی را حل کنند و چرا.

۲. رفتارهایی که حس مالکیت را تضعیف می‌کنند

رهبران معمولاً می‌گویند: «مردم بزرگ‌ترین دارایی ما هستند.» اما در سازمان‌های حلبی، انسان‌ها در عمل همچون منابع یا سرمایه‌ی انسانی در نظر گرفته می‌شوند — قطعات کوچکی از ماشینی بزرگ.

کارکنان اجازه‌ی اقدام مستقل ندارند و اغلب باید برای هر تصمیمی مجوز بگیرند؛ ریسک با مقررات از بین برده می‌شود و مدیران با خُردمدیریتی (Micromanagement) می‌کوشند بهره‌وری را بالا ببرند. در چنین فضایی، شکست منجر به ترس بیشتر و بی‌میلی نسبت به پذیرش مسئولیت می‌شود، و نتیجه‌ی طبیعی آن، بی‌انگیزگی و کناره‌گیری روانی کارکنان است.

اما انسان‌ها ذاتاً چنین نیستند. تحقیقات گسترده نشان می‌دهد انسان‌ها از دوران کودکی تمایل طبیعی به اکتشاف، یادگیری و مالکیت بر محیط خود دارند. کودکان با کنجکاوی می‌گویند «مالِ من!» — زیرا میل به تسلط و درک جهان در ذات ماست. سرکوب این گرایش انسانی هزینه‌ای سنگین دارد: پژوهش‌ها نشان می‌دهد که نبود حس مالکیت و انگیزه‌ی درونی، سالانه بیش از ۸.۹ هزار میلیارد دلار از بهره‌وری جهانی می‌کاهد.

۳. رفتارهایی که کنجکاوی را خفه می‌کنند

در نبود کنجکاوی، سازمان‌ها به تدریج خشک و غیرپویا می‌شوند؛ تنها آنچه را می‌دانند بهینه می‌کنند و نسبت به تهدیدها و فرصت‌های نوظهور کور می‌مانند.

در یک سازمان اختاپوسی، کنجکاوی موتور اصلی سازگاری است؛ نیرویی که باعث درک عمیق‌تر نیازهای مشتری و کاوش در امکان‌های جدید می‌شود.

مدیران ممکن است ادعا کنند که به دنبال افراد خلاق و کنجکاوند، اما واقعیت متفاوت است: طبق یک پژوهش، در حالی که ۷۳٪ از مدیران ارشد، کنجکاوی و تخیل را برای موفقیت حیاتی می‌دانند، تنها ۹٪ از کارکنان احساس می‌کنند رهبرانشان واقعاً از بروز این ویژگی‌ها حمایت می‌کنند.

این شکاف میان آنچه سازمان‌ها می‌گویند و آنچه انجام می‌دهند — یعنی پاداش دادن به پیش‌بینی‌پذیری به‌جای کنجکاوی — در عصر هوش مصنوعی بیشتر هم خواهد شد؛ زیرا با حذف کارهای تکراری، نیاز به حل مسئله‌های خلاق و چندوجهی انسانی بیش از هر زمان دیگری افزایش می‌یابد.

شناسایی و تغییر الگوهای ضدکارکردی در مسیر سازمان اختاپوسی
شناسایی و تغییر الگوهای ضدکارکردی در مسیر سازمان اختاپوسی

خبر خوب این است که اگر بدانید کجا را باید نگاه کنید، الگوهای ضدکارکردی به‌راحتی قابل شناسایی‌اند. در جلسات، به بازخوردهای ناگفته گوش دهید — به شانه بالا انداختن‌ها و چرخش چشم‌ها. با نیروهای تازه‌واردی صحبت کنید که هنوز درباره‌ی «چگونگی انجام کارها» پرسش دارند، و از کارکنانی که در حال ترک سازمان هستند بپرسید واقعاً چرا می‌روند. این گفت‌وگوها، همراه با دلخوری‌ها و ناکامی‌های تکرارشونده‌ای که در نظرسنجی‌ها و تیکت‌های واحد پشتیبانی دیده می‌شود، شما را به سمت مسائلی هدایت می‌کند که بیشترین اهمیت را برای بهبود واقعی سازمان دارند.

وقتی چند الگوی ضدکارکردی را شناسایی کردید، بررسی کنید کدام‌یک بیشترین انرژی و تمایل طبیعی به مالکیت را در میان افراد برمی‌انگیزد. این فرد ممکن است کسی باشد که بیشترین اشتیاق را برای حل آن مسئله دارد. یا شاید بهتر باشد این مسئولیت را به منتقدی با سابقه و مورد احترام بسپارید.

آغاز چرخه یادگیری سازمان اختاپوسی

«جسیکا هال»، مدیر ارشد محصول در شرکت جهانی تحویل غذای Just Eat Takeaway می‌گوید،

«تبدیل یک منتقد قدیمی به یک حامی واقعی می‌تواند به کاتالیزوری قدرتمند برای ایجاد تغییر عمیق تبدیل شود.»

در این مرحله، از یک چرخه یادگیری کلاسیک پیروی کنید که سه گام اصلی دارد:

چرخه یادگیری سازمان اختاپوسی

۱. فرضیه‌سازی (Hypothesize)

ابتدا یک فرضیه و یک آزمایش مشخص تعریف کنید تا اثر مورد انتظار یا یادگیری خاصی را بررسی نمایید. در این مسیر، نباید از شکست ترسید؛ چرا که رد شدن یک فرضیه و یادگیری از آن، به همان اندازه‌ی اثبات آن ارزشمند است. هدف این است که افرادی که نزدیک‌ترین تماس را با کار و مشتری دارند، خودشان کشف کنند چه تغییراتی احتمال موفقیت بیشتری دارند و این روند را به‌صورت مستمر ادامه دهند. بر اساس دیدگاه «دونلا میدوز»، دانشمند و متفکر برجسته‌ی سیستم‌ها، مداخلات سازمانی را می‌توان در سه سطح اصلی دسته‌بندی کرد:

 تنظیم پارامترها (Adjusting Parameters):

تغییرات سریع و کم‌هزینه در تنظیمات یا آستانه‌های موجود که ساختار سیستم را تغییر نمی‌دهند. مثلاً در یک شرکت خرده‌فروشی، تعداد تأییدکنندگان هزینه از ۱۱ نفر به ۲ نفر کاهش یافت. این نوع تغییرات اثر فوری اما محدود دارند.

 تنظیم موتور سیستم (Tuning the System’s Engine):

این تغییرات عمیق‌تر و زمان‌برترند، اما بازدهی بیشتری دارند. هدف آن‌ها اصلاح حلقه‌های بازخورد در سیستم است؛ مثلاً طراحی فرآیندی که شکایت مشتری مستقیماً منجر به تحلیل علت ریشه‌ای شود، یا ایجاد حلقه‌های تقویتی مانند برنامه‌های تقدیر از عملکرد برتر.

در یک شرکت نرم‌افزاری، داده‌های خام شکایات مشتریان از طریق تابلوی زنده در فضای مهندسی نمایش داده شد؛ اقدامی که باعث شد مهندسان مستقیماً درد مشتری را احساس کنند و برای رفع ریشه‌ای مشکلات اقدام نمایند.

 بازنویسی DNA سازمان (Rewriting the Organization’s DNA):

تحولاتی که قواعد سیستم را تغییر می‌دهند — مانند جایگزینی تصمیم‌گیری اصل‌محور به‌جای تصویب‌محور، بازتنظیم اهداف از سود فصلی به ارزش طول عمر مشتری (Customer Lifetime Value)، یا تغییر مدل ذهنی از «دستور و کنترل» به «اعتماد و اختیار». این تغییرات اگرچه هزینه‌ی اجرایی بالایی ندارند، اما برای درونی شدن نیازمند زمان، ارتباطات گسترده و نظام‌های تشویقی جدید هستند.

۲. آزمایش (Experiment)

پس از تعریف فرضیه و انتخاب اهرم‌های تغییر، نوبت به اجرای آزمایش می‌رسد. بر اساس تجربه‌ی ما، آزمایش‌ها در سازمان اختاپوسی معمولاً در یکی از سه شکل زیر انجام می‌شوند:

 حذف یک اقدام یا فرآیند موجود:

گاهی بهترین آزمایش، انجام ندادن کاری است.

برای مثال، «رید هستینگز»، مدیرعامل سابق نتفلیکس، سیاست مرخصی رسمی و سیستم ثبت آن را حذف کرد و به‌جای آن تنها یک اصل ساده را جایگزین نمود:

«به‌گونه‌ای رفتار کنید که به نفع نتفلیکس باشد.»

این اقدام نه‌تنها اصطکاک اداری را کاهش داد، بلکه سطح بالایی از اعتماد به کارکنان را نشان داد.

 تغییر در یک فرآیند موجود:

در گوگل، فرآیند مصاحبه‌ی استخدامی بیش از حد گسترده شده بود. برای اصلاح آن، مقرر شد هر داوطلب بیش از چهار مصاحبه نداشته باشد، مگر با تأیید مدیران ارشد. این تغییر موجب تمرکز، تصمیم‌گیری سریع‌تر و کاهش اتلاف منابع شد.

در استارباکس نیز «هاوارد بهار»، رئیس سابق شعب آمریکای شمالی، به‌جای تدوین دستورالعمل‌های جزئی برای باریستاها، بر توضیح هدف و انتظار کار تأکید کرد تا افراد بتوانند به روش خود و با درک بهتر از مشتری خدمت‌رسانی کنند.

 آزمایش یک شیوه یا ابزار جدید:

در کوکاکولا، برای پاسخ‌گویی به مهلت‌های ثابت پروژه‌های جهانی (مانند المپیک)، «میریام مک‌لمور»، مدیر ارشد فناوری اطلاعات وقت، نظام تصمیم‌گیری را از مدل «دربان‌های سخت‌گیر» به مدل «حفاظ‌های راهنما» (Guardrails) تغییر داد.

در این مدل، تیم‌ها آزادی عمل داشتند تا در چارچوب اصول ایمنی و اهداف مشخص، نوآوری کنند.

این تغییر فرهنگ تصمیم‌گیری را از حالت تقابلی به همکاری خلاقانه بدل کرد و پرسش اصلی از «آیا این کار مجاز است؟» به «چگونه می‌توانیم این کار را با هم انجام دهیم؟» تغییر یافت.

مدت زمان هر آزمایش می‌تواند متفاوت باشد: کاهش زمان جلسات از ۳۰ دقیقه به ۲۵ دقیقه را می‌توان در یک هفته سنجید، اما تغییرات بنیادی مانند بودجه‌ریزی پویا به‌جای بودجه‌ریزی سالانه ممکن است بیش از یک سال زمان ببرد.

تجربه نشان می‌دهد تغییرات جدید در ابتدا نا‌آشنا و غیرطبیعی به نظر می‌رسند، اما به مرور به رفتارهای فرهنگی ماندگار تبدیل می‌شوند. برای مثال، یکی از همکاران ما سنتی به نام «لحظات روشنایی» در جلسات تیمی معرفی کرد تا اخبار مثبت به اشتراک گذاشته شود؛ کاری که ابتدا با تردید مواجه شد، اما امروز به یکی از عادات محبوب و الهام‌بخش تیم تبدیل شده است.

به‌طور کلی، آزمایش‌های اولیه باید کوچک و قابل‌کنترل باشند تا ریسک آن‌ها کم باشد و احساس خطر در کارکنان کاهش یابد. همانند یک آزمایشگاه، باید برای هر تجربه، راهکار اضطراری آماده داشت — بودجه‌ای برای هزینه‌های پیش‌بینی‌نشده، تیم پشتیبان بدون قضاوت، یا حتی یادداشتی از پیش آماده برای توضیح هدف آزمایش در صورت بروز مشکل.

۳. بازاندیشی و بازچارچوب‌سازی (Reflect and Reframe)

پس از اجرای آزمایش، وسوسه‌ی نتیجه‌گیری سریع معمول است — مثلاً «جلسات ۲۵ دقیقه‌ای جواب داد، پس همه‌ی جلسات باید ۲۵ دقیقه‌ای شوند!» یا برعکس «این کار شکست خورد، دیگر تکرار نکنیم!»

اما سازمان‌های اختاپوسی از این واکنش‌های شتاب‌زده پرهیز می‌کنند. آن‌ها به‌جای تمرکز بر نتیجه‌ی ظاهری، به یادگیری دوحلقه‌ای (Double-Loop Learning) روی می‌آورند — یعنی بررسی نه‌تنها آنچه رخ داده، بلکه فرض‌ها، الگوهای ذهنی و باورهایی که آن اقدام بر پایه‌ی آن‌ها انجام شده است.

پرسش‌هایی مانند:

  • چه چیزی برخلاف انتظار رخ داد؟
  • چه پیامدهای غیرمنتظره‌ای مشاهده شد؟
  • این تجربه چه چیزی درباره‌ی نحوه‌ی واقعی عملکرد سازمان به ما می‌آموزد؟

نمونه‌ی برجسته‌ی این رویکرد در ارتش ایالات متحده دیده می‌شود؛ جایی که فرایند «بررسی پس از اقدام» (After-Action Review) به یک نظام یادگیری سازمانی تبدیل شده است. در این فرایند، اگر مأموریتی شکست بخورد — مثلاً گروهی در مسیر اصلی کمین بخورد — هدف سرزنش فرد نیست، بلکه درک چرایی تصمیم است. رهبر جلسه می‌پرسد:

«وقتی می‌دانستی آن مسیر خطرناک است، چه چیزی باعث شد آن را بهترین گزینه بدانی؟»

این پرسش، به جای تمرکز بر اشتباه تاکتیکی، ذهن تیم را به سمت بازنگری در فرضیات و نظام تصمیم‌گیری هدایت می‌کند. به این ترتیب، سازمان به‌جای اصلاح سطحی یک خطا، سیستم فکری و مدل ذهنی خود را ارتقا می‌دهد — و این همان جوهره‌ی یادگیری در یک سازمان اختاپوسی است:

یادگیری نه برای اصلاح گذشته، بلکه برای تکامل در آینده است.

گسترش رفتارهای مؤثر

پس از اجرای چند آزمایش موفق، نخستین واکنش طبیعی رهبران این است که بپرسند:

«حالا چطور می‌توانیم این را در کل سازمان گسترش دهیم؟»

اما هرچند این پرسش نیت خوبی دارد، در واقع نشانه‌ی ذهنیت یک سازمان حلبی است. «گسترش در مقیاس بزرگ» معمولاً به معنای اجرای دستوری و از بالا به پایین یک فرآیند واحد در سراسر سازمان است. این رویکرد، حس مالکیت محلی را از بین می‌برد و میان یادگیری اولیه و اجرای آینده فاصله می‌اندازد؛ در نتیجه، افرادی که در آزمایش حضور نداشتند، صرفاً به «دستورگیرنده» تبدیل می‌شوند. چنین نگاهی فرض می‌کند هر چیزی که در یک نقطه مؤثر بوده، در همه‌جا نیز کار خواهد کرد — که در عمل به‌ندرت چنین است.

اما سازمان‌های اختاپوسی این مسیر را انتخاب نمی‌کنند. آن‌ها به‌جای «مقیاس‌سازی»، ذهنیتی را می‌پذیرند که کارآفرین «آرون دیگنن» آن را «پراکنش طبیعی» (Spreading) می‌نامد:

یعنی ایجاد شرایطی برای جریان طبیعی ایده‌ها و شیوه‌های موفق، به‌گونه‌ای که از یک تیم به تیم دیگر منتقل شوند — نه از طریق اجبار، بلکه بر اساس نیاز و زمینه‌ی محلی.

در این مدل، یک تجربه‌ی موفق (یا حتی حذف یک رویه‌ی ناکارآمد) در یک بخش، کنجکاوی و الهام را در بخش دیگر برمی‌انگیزد و آن تیم، ایده را متناسب با شرایط و چالش‌های خاص خود بومی‌سازی می‌کند.

برای نمونه، به داستان «استیون بروزوویچ» توجه کنید — توسعه‌دهنده‌ی وب در شرکت آمازون حدود بیست سال پیش، زمانی که فناوری وب هنوز بسیار ابتدایی‌تر از امروز بود. وی مسئول بارگذاری هفتگی تصاویر محصولات و تبلیغات در صفحه‌ی اصلی آمازون بود. در آن زمان، تنها از طریق یک رابط متنی پیچیده می‌شد تصاویر را بارگذاری کرد؛ سیستمی که نیاز به حفظ نام فایل‌ها، مسیرهای طولانی و جزئیات دشوار داشت و هیچ امکان جست‌وجوی تصویری وجود نداشت.

استیون از اتلاف وقت برای بارگذاری مکرر تصاویری که پیش‌تر روی سرور وجود داشتند خسته شد، پس تصمیم گرفت خودش برنامه‌ای ساده برای جست‌وجوی تصویری طراحی کند.

این ابزار به‌قدری مؤثر بود که به‌زودی همه‌ی توسعه‌دهندگان و طراحان آمازون از آن استفاده کردند، و سپس نسخه‌ی بین‌المللی آن نیز ساخته شد — بدون هیچ دستور، بودجه یا تبلیغی از سوی مدیریت. ابزار صرفاً به دلیل کارآمد بودن در سراسر سازمان به‌صورت خودجوش گسترش یافت. و این دقیقاً همان چیزی است که پراکنش طبیعی در سازمان اختاپوسی معنا می‌دهد:

ایده‌ها و رفتارهای موفق، نه با اجبار از بالا، بلکه با جذب از پایین و به‌واسطه‌ی ارزش واقعی خود منتشر می‌شوند.

بازنگری در الگوی رهبری سازمان اختاپوسی

برای رهبران، پذیرش رویکرد سازمان اختاپوسی بیش از آن‌که به معنای یادگیری مجموعه‌ای از مهارت‌های جدید باشد، به معنای رها کردن عادت‌هایی است که در طول سال‌ها رهبری سنتی شکل گرفته‌اند. در این مدل، نقش اصلی رهبر آن است که بر روی سیستم کار کند، نه درون آن. او به‌جای مدیر اجرایی، به معمار سیستم تبدیل می‌شود — فردی که دغدغه‌ی اصلی‌اش بهبود محیطی است که دیگران را توانمند می‌سازد تا در آن عملکرد برتر داشته باشند. به جای هدایت مستقیم همه‌ی امور، رهبر بر اعتماد به دیگران برای اجرا تکیه می‌کند و تمرکز خود را بر کاهش اصطکاک‌های بوروکراتیک، شفاف‌سازی هدف، ایجاد امنیت روانی و روشن‌سازی مالکیت نتایج می‌گذارد. این طرز فکر بر فروتنی استوار است — بر درک این‌که رهبر تنها امانت‌دار موقتی چیزی ارزشمند است که از عمر او فراتر خواهد رفت؛ و همین درک است که به او اجازه می‌دهد ظرفیت و توان بالقوه‌ی دیگران را آزاد سازد.

این تغییر بیش از هر چیز در نحوه‌ی ارتباط رهبران نمود پیدا می‌کند. رهبران اختاپوسی فرمان دادن را با پرسیدن و کاوشگری جایگزین می‌کنند و یادگیری را به نقش محوری خود بدل می‌سازند. این تحول در نحوه‌ی گوش دادن نیز مشهود است — جایی که رهبر ذهن خود را از تمرکز بر پاسخ‌دادن به سمت درک عمیق آنچه مخاطب می‌گوید معطوف می‌کند. آنان بخش چشمگیری از زمان خود را صرف تبیین و تکرار چرایی موضوعات کلیدی می‌کنند، زیرا می‌دانند فراهم ساختن این بستر مفهومی، بالاترین شکل توانمندسازی است. چنین رهبرانی درک می‌کنند که ایجاد شرایط موفقیت و هدایت تغییر در الگوهای ذهنی و رفتاری دیگران، مؤثرتر و پایدارتر از آن است که خودشان منبع مستقیم موفقیت باشند.

جمع‌بندی نهایی

در دنیای پیچیده، پویا و غیرقابل‌پیش‌بینی امروز، دیگر نمی‌توان سازمان را چون ماشینی دقیق اما خشک اداره کرد. موفقیت از آنِ سازمان‌هایی است که همچون اختاپوس، هوشمند، حساس و سازگار باشند؛ سازمان‌هایی که به‌جای کنترل تغییر، آن را در آغوش می‌گیرند و با اتکا به یادگیری، اعتماد و توزیع تصمیم‌گیری مسیر خود را در میان امواج ناپایدار محیط پیدا می‌کنند. در چنین سازمانی، هر بخش به‌سان بازویی مستقل اما هماهنگ عمل می‌کند و کل سیستم از درون زنده و پویا می‌ماند.

اگر یک اختاپوس واقعی را در طبیعت ببینید، نخستین چیزی که توجه شما را جلب می‌کند، چشم‌های بزرگ و کنجکاو اوست که اغلب به دوردست‌ها خیره‌اند. در همان حال، بازوهایش در حال تجربه و تعامل با محیط پیرامون‌اند. هرگاه لازم باشد، اختاپوس رنگ، بافت یا حتی شکل خود را تغییر می‌دهد — بر اساس آنچه از محیط و افق پیش‌رو می‌آموزد. این موجود، نماد هوشمندی، انعطاف و هماهنگی در تغییر است؛ همان ویژگی‌هایی که سازمان‌های امروزی نیز برای بقا و رشد به آن نیاز دارند.

به سازمان اختاپوسی شدن یعنی دیدن دوردست‌ها و هم‌زمان عمل کردن در لحظه. چنین سازمانی می‌تواند چشم‌انداز کلان محیط کسب‌وکار را درک کند و در عین حال، با چابکی و هوشمندی خود را با شرایط جاری سازگار نماید. تجربه‌ی تحول در بسیاری از شرکت‌ها نشان می‌دهد که چالش‌ها معمولاً شناخته‌شده‌اند و پاسخ‌ها در دسترس‌اند — تنها باید سه اصل کلیدی را نهادینه کرد: شفافیت، مالکیت و کنجکاوی. با اندکی تمرین، رهبری الهام‌بخش و استمرار یادگیری، هر سازمان می‌تواند به همان زیبایی و هماهنگی شگفت‌انگیز اختاپوس دست یابد.

در این مسیر، گروه توسعه کسب‌وکار ناربن آماده است تا با تجربه‌ی خود در طراحی برنامه‌های تحول سازمانی، توسعه‌ی فرهنگ یادگیری و توانمندسازی رهبران، شما را در ساختن «سازمان اختاپوسی» آینده‌تان همراهی کند.

Source: hbr.org/2025/11/become-an-octopus-organization

۵/۵ - (۱ امتیاز)

نویسنده

عطیه بورونی

دانش آموخته مقطع دکتری در رشته مهندسی صنایع گرایش تجزیه و تحلیل سیستم‌ها با بیش از 20 عنوان مقاله در نشریات علمی و بین المللی در حوزه‌های مدیریت منابع انسانی، مدیریت دانش، مدیریت پروژه و بازاریابی

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

راهنمای محصولات ناربن در حوزه جوایز تعالی و کیفیت

عنوان جایزه | مدل

اظهارنامه | مستندات

پرسشنامه خودارزیابی

ابزار تحلیل پرسشنامه

پروژه‌های بهبود

📌 جایزه ملی کیفیت ایران

برگزارکننده: سازمان ملی استاندارد
مدل: کیفیت جهان اسلام

اظهارنامه آماده سطح اهتمام
اظهارنامه سطح اشتهار/ تندیس

📌 جایزه ملی تعالی و پیشرفت

برگزارکننده: مرکز ملی تعالی و پیشرفت
مدل: تعالی EFQM 2013

اظهارنامه سطح گواهی تعهد
اظهارنامه سطح تقدیرنامه/ تندیس